black flower(p,321)

black flower(p,321)


جونگکوک واقعا لوس شده بود و اون از این رفتارها به شدت متنفر بود.

تهیونگ: تا غذا سرد نشده بیا با هم بخوریمشون.....

مکثی کرد و روکش پلاستیکی جاجانگمیون رو باز کرد.

تهیونگ: میخوام باهات صحبت کنم.... در مورد همون چیزی که میخواستی بشنوی.

تهیونگ اطلاع داد و جونگ کوک روی صندلی کنار تخت نشست و کاری که امگا ازش خواسته بود رو انجام داد.

جونگکوک یکم از رشته های سیاه رنگ جاجانگمیون رو تو دهنش گذاشت.

مزه ی بدی نمیداد.

تهیونگ لیوان ابش رو برداشت یکم ازش نوشید و دهنش رو تازه کرد.


تهیونگ: تو که با هیونگ پیرت سوجو میخوردی منم به احساسی که بهت دارم خوب فکر کردم اینکه تو رو دوست دارم یا ندارم....
دلم می خواد
رابطه مون طولانی تر بشه یا نه و.....

بدون توجه به جونگ کوک که با دقت بهش گوش می داد و منتظر ادامه ی حرفش بود دهنش رو پر از غذای نارنجی رنگ کرد و با حوصله شروع به جویدنش کرد.

لعنتی....

دو کبوکی یه معجزه از طرف خدا بود.

چطور میتونست اینقدر بی رحمانه خوشمزه باشه؟

تهیونگ محتویات داخل دهنش رو یه پایین قورت داد و ادامه ی حرفش رو به زبون آورد.

تهیونگ: و فکر هامو جمع کردم و بالاخره به یه نتیجه رسیدم.

مکثی کرد و تو چشمای جونگ کوک که از کنجکاوی برق می زد خیره شد.

تهیونگ: دلت میخواد بدونی نتیجه ش چی شد؟

پرسید و چاپاستیک هاشو تو ظرف غذا کرد.
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,322)

black flower(p,323)

black flower(p,320)

black flower(p,319)

black flower(p,238)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط